کد مطلب:280239 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:152

اعتقاد به ولایت تکوینی و مقام معنوی معصومین
بدان كه این تكالیفی كه مذكور شد، و عقایدی كه باید تو دارا باشی نسبت به موالیان خود (علیهم السلام)، ابدا جای استغراب و استعجاب ندارد نسبت به آن ذوات مقدسه و اشخاص مطهره، كه قوام و دوام تمام ارضین و سموات به اتفاق موالف و مخالف از بركت وجود مقدس مطهر منور آنها است و از ممتنعات نیست، زیرا كه بعض از اهل سنت و جماعت همین عقاید را نسبت به ادنی مخلوقی از مخلوقات خدا كه آنها را رئیس و بزرگ خود می دانند، دارند. و این عقاید حقه كه تو نسبت به موالیان خود داری، آنها نیز همین عقاید را معارضه ی به مثل نموده - من غیر استحقاق - برای مثل خودی ثابت و برقرار كرده، و وضع شیئی را در غیر ماوضع له خود نموده اند، كه اثبات امكان و ثبوت و استقرار چنین عقایدی را از برای تو درباره ی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) خواهد نمود، پس در این صورت تو اولی و احری هستی به اینكه این عقاید حقه را كه لازمه ی شئونات آنها است (علیهم السلام)، در خصوص موالیان خود دارا باشی، و اعتنا به معارضات و مناولات خصم در مقابل ننمائی، و درست توجه نمائی در این بیاناتی كه از برای تو نموده و اظهاراتی كه می دارم و خرافات و جزافاتی كه خصم در مقابل نوشته، تا بدانی كه اثبات این نوع شئونات و درجات و عوالم ظاهره و باطنه، و تاكید و اصرار حقیر در حفظ مراتب و مقامات ازمنه و اوقات و دقایق و ساعات ایام و لیالی و تكالیف مقرره و عقاید حقه و توجهات تامه ی كامله به سوی امام عصر و ناموس دهر و غوث اعظم و قطب دایره ی عالم،



[ صفحه 281]



صاحب العصر و الزمن محمد بن الحسن (صلوات الله و سلامه علیه و علی آبائه الطیبین الطاهرین) اندكی است از بیشمار، و خردلی است از خروار، و قطره ای است از بحار. خدای واحد احد شاهد است، چنانچه می خواستم تكالیف مقرره ی معینه صوریه و معنویه و ظاهره و باطنه ی تو را كما ینبغی نسبت به امام تو (ارواحنا فداه) مشروحا بنویسم، كفش و كلاه خود را به دور می انداختی و سر و پای برهنه به كوه و صحرا می تاختی و بیرق دیوانگی در میان مخلوق می افراختی، ولكن آنچه من گفتم به قدر فهم تست، بل بقدر ظرف تست:



پس بیا و هوش خود را جمع كن

و این عناد از باطن خود قمع كن



و مراتب شئوناتی كه خصم در مقابل موالیان تو برای خود تراشیده اند بشنو، كه چگونه به مجرد این دعاوی بی پا گروه گروه به آنها گرویدند، و خرافات آنها را به گوش جان خود شنیدند، و جان و مال و هستی خود را به آنها بخشیدند، و از حضور موالیان تو رمیدند و بساط مخالفت و معاندت را چیدند، و از حسادت ظاهری و باطنی كردند آنچه كردند، و شنیدند آنچه شنیدند، و به پاداش آن دیدند آنچه دیدند:

الشیخ عبدالقادر الجیلانی:

كل ولی علی قدم نبی و انا علی قدم جدی، ما ارفع المصطفی قدما الا وضعت فی الموضع الذی رفع منه، الاقدام من اقدام النبوة فانه لا سبیل الا ان یناله غیر نبی.

و من كلماته ایضا:

انا نار الله الموقده، انا سالب الاحوال بحر لا ساحل له، انا المحفوظ انا الملحوظ، یا قوام یا صوام، یا اهل الجبال دكت جبالكم، یا اهل الصوامع هدمت صوامعكم، اقبلوا امرا من الله انا امر من الله، یا رجال یا اوتادیا ابدال یا اطفال هلموا و خذوا عن البحر الذی لا ساحل له، انا النا ظرفی اللوح المحفوظ، انا الغائص فی بحار علم الله و مشاهداته، انا حجة



[ صفحه 282]



الله، انا نایب رسول الله و وارثه فی الارض.

و من كلماته ایضا:

انا افضل مشایخ الجن و الانس جمیعا، بینی و بین الخلق بعد بعید كما بین السماء و الارض.

و من كلماته ایضا:

انا من وراء امور الخلق و عقولهم، رجال الله اذا وصلوا الی القدر امسكوا فاذا وصلت الیه دخلت فیه فنازعت اقدار الحق بالحق للحق.

و من كلماته ایضا:

سلمت لی الارض شرقا و غربا سكنی و غیر سكنی،بر او بحرا، سهلا و جبلا، كلهم یخاطبونی بالقطبیه.

و من كلماته ایضا:

انا سیاف انا قتال، انا اعلم ما فی بطنكم و ظاهركم و انتم فی نظری بین یدی كالقواریر.

و من كلماته ایضا:

اعطیت الآن سبعین بابا من العلم اللدنی سعة مابین السماء و الارض.

شیخ ابوالحسن خرقانی:

صعدت ظهیرة علی العرش لاطوف به فطفت علیه الف طوفه. او كما قال: و رأیت حوالیه قوما ساكنین مطمئنین فتعجبوا من سرعة طوافی و ما اعجبنی طوافهم فقلت من انتم و ما هذه البرودة فی الطواف، فقالوا نحن ملئكه و نحن انوار و هذا طبعنا لانقدر ان نتجاوزه، فقالوا و من انت و



[ صفحه 283]



ما هذه السرعة فی الطواف؟ فقلت بل انا ادمی و فی نور و نار و هذه السرعة من نتایج نور الشوق.

للشیخ محیی الدین فی فتوحاته:



انا ختم الولایة دون شك

یورث الهاشمی مع المسیح



و فیها ایضا:



و لما اتانی الحق لیلا مبشرا

بانی ختام الامر فی غرة الشهر



و قال لمن قد كان فی الوقت حاضرا

من الملاء الاعلی و من عالم الامر



الا فانظروا فیه فان علامتی

علی ختمه فی موضع الضرب بالظهر



انا وارث لاشك علم محمد

و حالته فی الرمنی و فی الجهر



و انی لختم الاولیاء محمد

ختام اختصاص فی البدائه و الحضر



و من كلماته:



الله اكبر و الكبیر ردائی

و النور بدری و الضیاء ذكائی



و الشرق غربی و المغارب مشرقی

و حقایق الخلق الجدید امائی



و النار غیبی و الجنان شهادتی

و البعد قربی و الدنو فنائی



و اذا اردت تنزها فی روضتی

ابصرت كل الخلق فی مرائی



و اذا انصرفت انا الامام و لیس لی

احد اخلفه یكون ورائی



فی كتاب «مقامع الفضل» لابن الآقا (طاب ثراه):



[ صفحه 284]



شیخ محی الدین در «قصوص» و «فتوحات» گوید كه: هر كه بت پرستید، به همان خدا را پرستیده باشد. و چون سامری گوساله ساخت كه مردم را به عبادت او خواند، حق تعالی یاری نكرد هارون را بر سامری، از برای آن كه می خواست كه در هر صورتی پرستیده شود. حق تعالی نصاری را تكفیر ننمود به سبب آن كه به الوهیت عیسی (علیه السلام) قائل شدند، بلكه به سبب آن كه خدا را منحصر در عیسی دانستند، چنان كه فرمود:

لقد كفر الذین قالوا ان الله هو المسیح...

و خود را خاتم الاولیاء دانسته و گفته كه: ختم ولایت به او شده و پیغمبران نزد او حاضر شدند به جهت تهنیت و مباركبادی ختم ولایت. و نیز گفته كه: جمیع انبیاء اقتباس علم می كنند از مشكوة خاتم انبیاء و جمیع اولیاء اقتباس علمی می كنند از مشكوة خاتم اولیاء.

و گفته كه: خاتم اولیاء افضل است از خاتم انبیاء در ولایت، چنان كه خاتم انبیاء افضل است از سائر انبیاء در رسالت.

و نیز گفته: اهل آتش در دوزخ تنعم می كنند و به آتش راحت می یابند و لذت می برند، و عذاب كافر منقطع خواهد شد، و عذاب مشتق است از عذب به معنی شیرینی، انتهی كلامه فی كتابه المذكور.

شرح «دیوان میبدی»:

موید الدین جندی در شرح «فصوص» گفته كه: شیخ یعنی شیخ محیی الدین عربی در اول محرم در اشبیلیه از بلاد اندلس - اشبیلیه من قواعد الاندلس و لها خمسة عشر بابا - به خلوت نشسته و نه ماه طعام نخورد. در اول عید مامور شد به بیرون آمدن، و مبشر شد به آن كه خاتم ولایت محمد است (صلی الله علیه و آله).



[ صفحه 285]



و هم در شرح «فصوص» گوید:

من دلائل ختمیته انه كان بین كتفیه فی مثل الموضع التی كان لنبینا (صلی الله علیه و آله) علامة مثل ذرالحجله ثابته تقعیر تسع، مثل ذر الحجله اشاره الی ان ختمیته النبوة ظاهرة فعلیه و ختمیة الولایة باطنة انفعالیه...

تا آنجا كه می گوید: بعضی در تكفیر و تضلیل شیخ بسیار مبالغه دارند و او را اكفر كفره پندارند، و چاره ی این مردم در غیبت، فراموشی و در حضور خاموشی.

حافظ:



با مدعی مگوئید اسرار عشق و مستی

بگذار تا بمیرد در عین خودپرستی



عاشق شو ار نه روزی كار جهان سرآید

ناخوانده نقش مقصود از كارگاه هستی



تا علم و عقل بینی بی معرفت نشینی

یك نكته ات بگویم خود را مبین كه رستی



یقول المولف (وفقه الله تعالی):

و فی «كشف الظنون» لكاتب الچلبی، قال:

كتاب «مناقب» محیی الدین ابن عربی اندلسی من تالیفات سید علی بن میمون المغربی المتوفی سند سبع عشرة و تسع ماة (917)، و سماه «تنبیه الغبی فی تنزیه ابن عربی» و للسیوطی ایضا المتوفی سنة احدی عشرة و تسع مأة (911) و للشیخ ابراهیم بن محمد الحلبی و سماه «تنبیه الغبی فی تكفیر ابن عربی» و اجاب عن الذی اورده السیوطی و توفی سنة ست و خمسین و تسع ماه (956)...



[ صفحه 286]



یقول المؤلف (وفقه الله):

بر عارف بصیر و ناقد خبیر و اهل انصاف خالی از جزاف و اعتساف، واضح و لایح است كه تمام این اقوال را از روی كذب و بهتان، و غرور و طغیان، و هوای نفس و خودنمائی، و محض شهرت بین انام، و گول و فریب مردمان عوام كالانعام گفته اند. و اكثر این كلمات را كه این طایفه گفته اند،محض لجاجت و عناد و خصومت و لداد و ضدیت و ندیت و معارضه و منا له با شیعه ی اثنی عشریه است، چون شنیده اند كه شیعه گویند: ختم ولایت به وجود مبارك حضرت بقیه الله (عجل الله فرجه و سهل مخرجه) شده است، محیی الدین در مقام معارضه برآمده، دعوی ولایت و خاتم الاولیائی می نماید.

و چون شنیده اند شیعه می گویند:

حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) در بالای منبر «سلونی قبل ان تفقدونی» فرمودند.

مقاتل بن سلیمان نیز بر منبر «سلونی قبل ان تفقدونی» و «سلونی عما دون العرش» می گوید و از او سوال می كنند: اول حجی كه آدم به جا آورد سر او را كی تراشید؟ فرو می ماند و جواب نمی دهد. ابن جوزی هم می رود بالای منبر این دعوی بیجا را می نماید و این عبارت را می گوید، خداوند تعالی زنی را می گمارد كه او را مجاب می سازد و دعوی او را باطل می نماید. و قتاده در مسجد كوفه نیز این دعوی می نماید، و مردی از او سوال می كند از موری كه با سلیمان (علیه السلام) تكلم كرد، نر بود یا ماده؟ در جواب عاجز می شود، و حال آن كه تانیث او از لفظ ضمیر «قالت» در قرآن ثابت است. چنانكه عمر بن الخطاب می گوید:

چهل خاتم در ركوع به سائل بخشیدم كه آیه ای هم در حق من نازل شود - چنان كه برای حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) نازل شد - ابدا نازل نشد.



[ صفحه 287]



عجب تر این كه صاحب كتاب «خصایص» محمد بن جریر طبری كه از علماء اهل سنت و جماعت است با وجودی كه امام او عمر بن الخطاب این كار را كرد و برای او آیتی نازل نشد، می گوید:

چهل مرتبه من هم در حالت ركوع انگشتری خود را در راه خدا به این آرزو و تمنا تصدق نمودم تا در شان من هم آتی نازل شود، نازل نشد.

و شنیده اند كه شیعه می گویند:

در معراج حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) همه جا حضرت امیر المومنین (علیه السلام) را با خود دید.

و خود اهل سنت هم اقرار دارند، چنان كه در «خلاصة المناقب» و «بحر المعارف» مسطور است كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: در شب معراج خداوند تعالی به من فرمود: یا محمد (صلی الله علیه و آله) كه را از خلایق دوست می داری؟ گفتم: علی را (علیه السلام). پس فرمودند: نگاه كن به جانب چپ خود. چون نگاه كردم دیدم علی (علیه السلام) ایستاده (صلی الله علیه و علی اولاده الطاهرین).

اهل سنت هم در مقابل می گویند:

ملای رومی صاحب «مثنوی» در شش سالگی به سیر ملكوت آسمانها رفت، چنان كه در «سفینه الاولیاء» محمد دارا شكوه قادری است.

و شیخ ابوالحسن خرقانی می گوید:

به عرش رفتم و هزار طواف نمودم در دور عرش.

دیگری می گوید:



[ صفحه 288]



در آسمانها رفتم مرتبه ی علی (علیه السلام) را دیدم، پست تر از خلفاء بود.

و نیز شنیده اند جماعت شیعه می گویند:

حضرت امیرالمومنین (علیه السلام و الصلوة) امام بر جن و انس بود، و پیغمبر (صلی الله علیه و آله) آن حضرت را به محاربه ی جنیان می فرستاد، و حكومت بر جن و انس داشت.

اهل سنت در مقابل می گویند:

شیخ عبدالقادر جیلانی امام بر جن و انس بود، و جن و ملك مانند انس پیش او می آمدند و كلمات او را می شنیدند، و حكم میان آنها می كرد، و «غوث الثقلین» او را به این جهت گویند كه امام بر انس و جن و ملائكه بود.

و شنیده اند كه شیعه می گویند:

آفتاب بر حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) سلام می كرد و می گفت: السلام علیك یا اول یا آخر یا ظاهر یا باطن...

شیخ ابوالسعود می گوید:

حضرت غوث یعنی شیخ عبدالقادر می گفت كه: آفتاب و ماه برنمی آیند تا بر من سلام نمی گویند.

و شنیده اند شیعه می گویند كه:

سال و ماه و ایام هفته ائمه اطهارند (سلام الله علیهم) و عرض اعمال به آنها می شود.



[ صفحه 289]



اهل سنت گویند:

شیخ عبدالقادر گفت: سال و ماه و هفته و روز آمده بر من سلام می كنند و آنچه از خیر و شر در ایشان مقدر شده خبر می دهند.

چنان كه محمد داراشكوه قادری در «سفینة الاولیاء» نوشته، و كتاب مذكور نزد حقیر مولف حاضر است به خط یكی از اهالی شاه جهان آباد، و تاریخ تالیف كتاب مذكور در سنه ی یك هزار و چهل و نه هجریه (1049) است، در آنجا كه می گوید كه:

شیخ سیف الدین عبدالوهاب ولد غوث اعظم فرموده اند كه: هیچ ماهی از ماهها نبودی مگر كه پیش از نو شدن بیامدی پیش والد من، اگر چنانچه در آن ماه بدی و سختی مقدر شده بودی، به صورت ناخوش آمدی، و اگر خیری مقدر بود، به صورت نیكو آمدی.آخر روز جمعه سلخ جمادی الاخری سال پانصد و شصت جمعی از مشایخ نزد شیخ نشسته بودند، جوانی خوب روی درآمد و گفت: السلام علیك یا ولی الله، من ماه رجبم، آمده ام تا تو را تهنیت گویم، و در من هیچ بدی و سختی مقدر نشده، در آن ماه رجب هیچ ندیدند مردم مگر خیر و نیكوئی. چون روز یكشنبه آمد سلخ رجب بود، شخصی كریه المنظر آمد و گفت: السلام علیك یا ولی الله، من شهر شعبانم، آمده ام كه تو را تهنیت گویم، مقدر شده است در من موت و فناء خلق در بغداد و گرانی در حجاز و قتل و كشش در خراسان. چون ماه شعبان آمد همه واقع شد، و شیخ عبدالقادر در ماه رمضان چند روز بیمار شدند، روز دوشنبه بیست و نهم رمضان جمعی از مشایخ چون شیخ علی هیبتی و شیخ نجیب الدین سهرودی و غیرهما پیش او نشسته بودند، شخصی با بهاء و وقار تمام درآمد و گفت: السلام علیك یا ولی الله. من ماه رمضانم، آمده ام كه اعتذار كنم از آنچه بر تو مقدر شده بود در من، و وداع كنم تو را كه این آخر اجتماع من است با تو. پس بازگشت و شیخ در ربیع الاخر



[ صفحه 290]



سال دوم وفات كرد و رمضان دیگر را درنیافت.

و نیز شنیده اند كه شیعه می گویند:

ائمه ی ما (سلام الله علیهم اجمعین) فرموده اند: اسامی شیعیان ما در نزد ما در صحیفه ثبت و ضبط است، همچنین اسامی اعادی ما.

اهل سنت می گویند كه:

شیخ عبدالرزاق فرزند شیخ عبدالقادر گفته كه شیخ گفت: كاغذی به دست من دادند به مقدار درازای انتهای نظر، دیدم كه نام اصحاب و مریدان من كه تا قیام قیامت نسبت خود را به من درست خواهند كرد، در آنجا ثبت نموده اند، و حكم شد كه این همه را به تو بخشیدم. و شیخ گفت: قسم به عزت و جلال خدا كه قدم برندارم از پیش پروردگار خود، تا روانه نسازد مریدان مرا با من سوی بهشت.

و شنیده اند كه شیعه می گویند:

ائمه ی ما (سلام الله علیهم اجمعین) موت و حیاتشان مساوی است، چنان كه در حال حیات ظاهری تصرفات در عوالم امكان داشتند، در موت ظاهری هم تصرفات به تمام عوالم دارند.

اهل سنت و جماعت نیز گویند:

چنانچه شیخ عبدالقادر را در ایام حیات بر تمام عالم تصرف بود، بعد از وفات در قبر نیز همان تصرفات را خدا به او داده است.

و نیز چون شنیده اند كه شیعه اموات خود را در روضات متبركه و مشاهد مشرفه ی ائمه ی طاهرین (سلام الله علیهم اجمعین) دفن می كنند و می گویند عذاب از آنها برداشته می شود، شیخ ابوبكر بطایحی می گوید كه:



[ صفحه 291]



از حق تعالی عهد گرفتم كه جسدی كه در روضه ی من درآید، آتش آن را نسوزاند و عذاب از او برداشته می شود.

و در ابوبكر بطایحی در بطایح است.

خلاصه معارضات و مناولات و ضدیت اهل طایفه ی سنت و جماعت را در مقابل شیعه ی اثنی عشریه در هر یك از مقالات و درجات چنانچه بخواهم بشمارم و ذكر نمایم كتابی خواهد شد، شهدالله تعالی كه تمام این نسبتها كه این اشخاص در مقابل ائمه ی ما (صلوات الله علیهم اجمعین) كه به خود داده اند یا دیگران به آنها نسبت می دهند، كذب محض و محض كذب و شهرت و ریاء و سمعه و غرور و طغیان و عدوان است و هیچ مقصودی از این خرافات و جزافات ندارند الا اطفاء انوار مصابیح هدی (علیهم صلوات الله تبارك و تعالی):

یریدون ان یطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون.